سو جان سلام

راستش اینبار با نام کوچکت صدا میزنم. بدون لقب شاهزاده. میخواهم کمی خودمانی تر باشیم. 

راستی دیدی چه شد؟ البته که دیدی. تو در منی و من هر چه ببینم تو هم میبینی. یادت است یک زمانی در قصرت راه میرفتی و از دور ابرهای سیاه را تماشا میکردی و دلت میلرزید که نکند به سمت تو و قصرت بیایند؟ به سمت سرزمینت؟

دیدی که آمدند؟ ابرهای سیاه رسیدند. خیلی نزدیک. حالا حتی می توانی حجم تاریکیشان را حس کنی. حالا هوا سرد شده. البته نه از آن سردهایی که دوست داری، نه! هوای سرد شده تنت، چشمانت و قلبت را می سوزاند. این هوای سرد آنقدر میسوزاند که از چشمانت چکه می کند. اصلا ابرهای سیاه خاصیتشان این است. سرمای آتشین حمل می کنند. سوجان وقتش رسیده که زرهت را بپوشی که مبادا باران این ابرها بر قلبت فرو روند. سوجان غصه نخور. دنیا تا بوده همین بوده، اما تو قوی بمان. این دنیا به آدم های ضعیف رحم نمی کند.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مشاوره آموزش‌ها و ابزارهای پژوهشی طراحی سایت درکرج|فروشگاه اینترنتی|هاست دبیرستان پسرانه حمید غیبی Ivan ویک پیدا موضوعات عمومی دانلود رایگان 2 مشاوره روانشناسی تلگرامی رایگان 09154433487