اونموقع‌ها که وبلاگ‌نویسی رو شروع کردم هنوز گوشی هوشمند نیومده بود یا ماها نداشتیم. تنها مسنجر موجود یاهو بود. بزرگ‌ترین سرگرمیم وبلاگ نوشتن و وبلاگ خوندن و تندتند چک کردن پست‌ها و کامنتا بود. حالا هم برگشتم به همون روزا، تندتند میام وبلاگو چک میکنم و با دیدن چند تا ستاره ی زرد لبخند میزنم و شروع میکنم به خوندن. انگار که مثلا تو یه جزیره دور افتاده تو یه قلعه زندونی باشم و گه گاهی یه پرنده یه نامه بیاره و بدونم که هنوز دنیای بیرونی هست. چیزی که بهم دلگرمی میده اینه که کلمات نشون میده هممون تو همون قلعه‌ایم، هممون درد مشترک داریم. هممون از یه چیزی غصه میخوریم. قلب هممون با هم مچاله شده.

+قول بدیم اگه یروز از این قلعه بیرون اومدیم، ستار‌ه‌های زردمون خاموش نشن.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ايناز چت|چت ايناز |چت|آيناز چت رزرو تالار Digi Tadriis Harfedelam دانلود آهنگ جدید پزشک خانواده اقتدار پایدار بارقه قلم Anthony